فلسفه به مثابه لوله کشی؛ زنانی که فلسفه را به زندگی بازگرداندند
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۹۸۱۸۰
فرارو- نام بردن صرف دانشگاه آکسفورد حس احترام را بر میانگیزد تقریبا حس هالهای مقدس. این واحهای از آرامش است که شاهد بحثهای پرشور فلسفی بوده است. این مکانی است که در اواسط قرن بیستم به عنوان پناهگاهی برای گروهی از روشنفکران مخالف عمل میکرد که در تلاش بودند تا فلسفه را از محدودیتهای تحلیل ارتدکس نجات دهند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش فرارو به نقل از ال پائیس، به اصطلاح "کوارتت آکسفورد" یا گروه چهار نفره آکسفورد افرادی، چون الیزابت آنسکوم، مری میجلی، آیریس مرداک و فیلیپا فوت را شامل میشدند.
این چهار نفر از پیشینههایی مختلف بودند با این وجود، مشترکات قابل توجهی داشتند. این چهار زن که در فاصله سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰ میلادی متولد شده بودند در دوره جنگ جهانی دوم در آکسفورد تحصیل کردند. آنان به روشهای متمایز خود اتحادی را ایجاد کردند که با شورش علیه محدودیتهای تفکر تحلیلی در درک پیچیدگیهای جهان متحد شدند. مکتب فلسفی تحلیلی غالب آکسفورد این تصور را تبلیغ کرد که حقایق اخلاقی وجود ندارند و علم همه پاسخها را در اختیار دارد. با این وجود، این پیشگامان از انطباق با اصول آکادمیک آکسفورد خودداری ورزیدند.
به چالش کشیدن فلسفه پوزیتیویستی آکسونی که به اشتباه نظریه و ابزارهای تحلیلی را با واقعیتهای موجودی که با شبحهای وحشتناک جنگ و بمب اتمی درهم آمیخت کار کوچکی نبود. این چهار دوست با الهام از مربیان با نفوذی مانند ادوارد فرانکل و دونالد مک کینون خود را در ادبیات غوطه ور ساختند و در مهمانیهای مخفیانه لذت میبردند. در میان بحثهای پرشور درباره اخلاق، شر و عشق آنان با تصاویر دلخراش اردوگاههای مرگ نازیها مواجه شدند. این برخورد عمیق برای همیشه دیدگاه فلسفی شان را تغییر داد. آنان در مواجهه با یک ظلم بی چون و چرا و رادیکال به دنبال نجات جوهر یک معیار اخلاقی مشترک، کشف مجدد ارزشهای همدلی، سخاوت، اعتماد، همکاری و خلاقیت در تلاشهای انسانی بودند.
در قلمروی سیستمهای تحلیلی تصدیقات اخلاقی نه به عنوان درست یا نادرست بلکه بیشتر به عنوان عبارات ذهنی افرادی که آنها را بیان میکنند تلقی میشدند. با این وجود، این چهار فیلسوف برخی اعمال را فراتر از عقیده صرف میدانستند. لیپسکامب نویسنده کتاب "زنان دست به کار هستند" در این باره میگوید:"اگر اخلاقیات عینی نبود چگونه میتوانستیم جنایات هولوکاست را به اندازه کافی بررسی کنیم"؟ لیپسکامب معتقد است که مهمترین سهم گروه چهار نفره آکسفورد احیای فلسفه اخلاق به عنوان یک رشته مطالعاتی است.
آیریس مرداک پروفسور آکسفورد و خواننده آثار مشتاق افلاطون، ژان پل سارتر و سیمون وی هشدار داد که گفتمان جاری پیرامون جوهر خیر و واقعیت انسانی صرفنظر از اینکه تحت قلمرو فلسفه قرار میگیرند یا نه ادامه خواهد داشت. مرداک که در سال ۱۹۹۹ در آکسفوردشایر درگذشت درباره آسیب پذیری "مفید بودن" نوشت که او آن را مهارتی میدانست که از طریق مشورت اخلاقی و اراده به دست میآید. او پس از جنگ در برنامههای سازمان ملل برای کمک به آوارگان در اتریش و بلژیک شرکت کرد. او که شاهد زندگیهای درهم شکسته و خالی از امید بود نیاز مبرم به یک فلسفه تاثیرگذار را تشخیص داد. اعتقاد او این بود: تجهیز افرادی که با چالشهای اجتماعی و عاطفی متمایز دست و پنجه نرم میکنند افرادی که "به سینما میروند، عشق میورزند و با یا علیه هیتلر میجنگند".
مرداک در مقالات و رمانهایی مانند دریا دریا مشتاقانه از جستجوی دانش از طریق تجربه زندگی دفاع میکرد. آثار او زندگیهایی را به تصویر میکشیدند که سرشار از پرسش ها، تاملات و داستانهای تخیلی بودند. او با تشخیص ظهور جامعه جدیدی که توسط علم و فناوری هدایت میشود ضرورت یک قطب نمای متافیزیکی و اخلاقی را درک کرد. او که مجذوب مفهوم دلبستگی شده بود ادعا کرد که عشق مظهر جوهر هنر و اخلاق است ژستی عمیق از در آغوش گرفتن افراد همان طور که هستند و بدون هیچ گونه توهمی. به عنوان یک روشنفکر با کنجکاوی سیری ناپذیر نوشتههای او تفکر در مورد انتخابهای اخلاقی را که در زندگی روزمره با آن مواجه میشویم برمی انگیزد.
تصمیماتی که میگیریم یا تصمیم نمیگیریماشتیاق فوت به فلسفه هرگز مورد استقبال خانواده مرفه او قرار نگرفت. با این وجود، او در انتخابهای خود مصمم باقی ماند. او پس از کار به عنوان معاون در آکسفورد تا زمان مرگ اش در سال ۲۰۱۰ به تدریس در دانشگاههای مختلف ایالات متحده ادامه داد و تمایز بین فعالانه انجام دادن چیزی و صرفا اجازه دادن به رخ دادن یک رویداد را در نظر گرفت. یکی از معروفترین دغدغههای فکری اخلاقی او تفکر درباره یک واگن بود که از روی خطوط راه آهن حرکت میکرد. کمی جلوتر بر روی ریل پنج نفر بسته شده بودند و نمیتوانستند حرکت کنند. واگن به شکل مستقیم به سمت آنان در حال حرکت بود. شما قدری دورتر کنار یک اهرم ایستاده اید. اگر اهرم را بکشید واگن به سوی مسیر دیگری حرکت میکند.
با این وجود، متوجه میشوید که یک نفر در مسیر دیگری وجود دارد. شما صرفا دو گزینه پیش روی خود دارید: این که هیچ کاری نکنید که در آن صورت واگن از روی پنج نفر بسته شده عبور خواهد کرد و آنان جان شان را از دست خواهند داد یا آن که اهرم را بکشید و واگن به سمت مسیر کناری هدایت شود که در جریان آن یک نفر کشته خواهد شد. کدام گزینه اخلاقیتر است؟ یا به عبارت سادهتر کار درست چیست؟ فوت یکی از طرفداران اولیه رئالیسم اخلاقی بود و ادعا میکرد که گزارههای اخلاقی واقعی وجود دارند و ارزشها را نمیتوان به طور کامل از واقعیتها جدا ساخت.
گاهی اوقات فوت با الیزابت آنسکوم در باشگاه سقراطی آکسفورد یک فضای ویکتوریایی جذاب با کاغذ دیواری برای مناظرههای آرام قرار ملاقات میگذاشت. با این وجود، این دو دوست هیچ علاقهای به شرکت در رقابتهای دیالکتیکی سخت یا جستجوی یک سیستم فلسفی نداشتند که مدعی ارائه توضیح جامع برای همه چیز باشد.
لیپسکامب میگوید: "آنسکوم چنین شارلاتانیزمی را به عنوان یک رذیله فکری غایی قلمداد میکرد و متوجه شد که تصدیق پیچیدگی یک مشکل یک فضیلت قابل توجه است". آنسکوم نیز مشابه مرداک و فوت در قلمروی قصد و عمل نیز به کاوش پرداخت و گفتمان اخلاقی پیرامون جنگ را دوباره شعله ور ساخت. با توجه به درگیریهای جاری در اوکراین، یمن و فلسطین این فیلسوف محترم بریتانیایی احتمالا اگر امروز زنده بود بر روی به چالش کشیدن تلفات ویرانگر جنگ بر جمعیت غیرنظامی پافشاری میکرد.
"نتا سی. کرافورد" استاد دانشگاه آکسفورد و کارشناس منازعات اخیرا خاطرنشان کرد که تعداد تلفات غیرنظامیان در غزه در قرنی که با جنگ در افغانستان، عراق و سوریه خدشه دار شده بی سابقه بوده است.
هری ترومن یک "قاتل" بودالیزابت آنسکوم شاگرد و مترجم لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف زمانی که به عنوان معلم مدرسه در اتریش کار میکرد سفری را برای کشف رازهای فراگیری زبان آغاز کرد. او با زیرکی مشاهده کرد که فلسفه تحلیلی از یک محیط سازگار نشئت میگیرد، اما خود از چنین قراردادهایی سرپیچی میکرد. در سال ۱۹۵۶ میلادی او در برابر تصمیم آکسفورد برای اعطای مدرک افتخاری به "هری ترومن" رئیس جمهور وقت ایالات متحده موضعی علنی اتخاذ کرد.
به گفته نویسنده کتاب "اخلاق، دین و سیاست" ترومن یک "قاتل" بود، زیرا غیرنظامیان در هیروشیما و ناکازاکی درگیر نبرد با متفقین نبودند، اما او دستور قتل آنان را صادر کرد. آنسکوم تصمیم به پرتاب بمبهای اتمی را یک اقدام حساب شده برای تسلیم بی قید و شرط طرف مقابل قلمداد میکرد. او استدلال کرد که گرفتن عمدی جان یک فرد بی گناه برای رسیدن به یک هدف همیشه مساوی با قتل است. به نظر آنسکوم اعطای درجه افتخاری به شخصی که مرتکب چنین عملی شده بود نشان دهنده انحطاط عمیق فلسفی بود.
آنسکوم متفکری سخت گیر و خستگی ناپذیر بود. یکی از شاگردان او درباره احساسی که پس از یک جلسه با حضور آنسکوم داشت میگوید:"مغز من به قدری خسته شده بود که چند ساعتی به خواب رفتم". با وجود این که آنسکوم مادر هفت فرزند بود هرگز با انتظارات جامعه سازگاری نداشت. در آکسفورد جایی که معلمان زن ملزم به پوشیدن دامن بودند او جسورانه ترجیح داد به جای آن شلوار بپوشد. برای پایبندی به معیارها و چارچوبهای مرتبط با لباس پوشیدن در آن زمان او درست پیش از آن که وارد کلاس شود تا درس را آغاز کند به سادگی یک دامن را روی شلوارش میانداخت و داخل کلاس دامن را کنار میگذاشت.
مری میجلی به روش منحصر به فرد خود از آکسفورد به دلیل تنگ نظری آن مرکز آموزشی ناامید شد. علائق او زمینههای مختلف و بسیار گستردهای را شامل میشد و رویکرد او واقعا یکپارچه بود. او در حوزههای فلسفه، زیست شناسی، روانشناسی، اخلاق و سیاست به کاوش پرداخت و آثار روشنگرانهای در زمینههای مختلف از جمله مردم، مرغ ها، اختاپوسها و نرم تنان نوشت. در نهایت، او تصمیم گرفت که آکسفورد را به مقصد دانشگاه نیوکاسل ترک کند یک موسسه کوچکتر و متوسطتر که محیط بهتری برای همکاری و توسعه ایدههای جدید فراهم میساخت.
مری میجلی متفکری عمیق بود که اسیر پیچیدگی شرایط انسانی شد. او به جای ابداع ارزشها خود را وقف افشای آنها ساخت. از نظر میجلی این تمایز در تفاوت بین انتزاع و ادراک نهفته است. میجلی در مقایسه با سایر اعضای گروه چهار نفره آکسفورد بیشترین طول عمر را داشت و در سال ۲۰۱۸ میلادی درگذشت. او اولین کتاب خود را تا سن ۹۰ سالگی چاپ نکرد. او در کتاب خود تحت عنوان " جانور و انسان: ریشههای طبیعت انسان" (Beast and Man: The Roots of Human Nature) با بررسی غرایز اولیه ما مرزهای فلسفی را گسترش داد. کتاب او این مفهوم را بررسی میکند که عقلانیت، زبان و فرهنگ در تضاد با ساختار احساسی ما نیستند بلکه مکمل آن هستند.
میجلی فلسفه را به عنوان یک کار روزمره قلمداد میکرد که همه باید آن را بپذیریم و نه به عنوان یک رشته تحصیلی نخبگان.
"هلن دی کروز" استاد فلسفه در دانشگاه سنت لوئیس در میسوری میگوید:"او گفته بود که فلسفه مانند لوله کشی است ما صرفا زمانی به آن فکر میکنیم که مشکلی پیش بیاید. میجلی وظیفه خود را به عنوان یک فیلسوف به عنوان "تلاش برای درک آن چه در ذهن افراد اطراف ما میگذرد" قلمداد میکرد".
میجلی که روزنامه "گاردین" او را "آفت پر مدعای علمی" نامیده بود سالها درباره بی توجهی به بحران آب و هوایی در جهانی که پیشرفتهای بی پایان را تجربه کرده بود هشدار داد، اما کاملا نادیده گرفته شد. "هلن دی کروز" میگوید:"البته امروز دیگر کسی چندان نمیتواند این هشدار را نادیده بگیرد".
منبع: فرارو
کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل عنوان یک چهار نفر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۹۸۱۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فیلسوفان بزرگ دربارۀ «ورزش» چه میگویند؟
امروزه ورزش بیش از هر زمان دیگری محبوب شده است. ما در دورۀ معاصر شاهد افزایش علاقه مردم به مراقبت از بدن بودهایم و این علاقه را به وضوح در رسانههای اجتماعی میبینیم. اما به هر حال این توجه به سلامت جسمانی موضوع جدیدی نیست.
به گزارش فرادید، یکی از برجستهترین نمونههای آن بازیهای المپیک است که نخستین بار در یونان باستان باب شد. جالب است که بدانید لقب «افلاطون» به معنای «چهارشانه» (دارای شانههای پهن) را به دلیل هیکل بزرگ و قدرت فیزیکی قابلتوجه افلاطون به او داده بودند (نام اصلی او آریستوکلس بود).
بنابراین با توجه به این سابقۀ طولانی که ورزش در فرهنگ بشری دارد، میتوانیم بپرسیم که در تاریخ فلسفه، فیلسوفان و مکاتب فلسفی مختلف با موضوع ورزش چگونه برخورد کردهاند؟
1. افلاطون و ورزش در «جمهور»سر افلاطون، اواسط قرن سوم میلادی، امپراتوری روم
یونان باستان تمدنی است که اغلب با پایهگذاری بسیاری از اشکال ورزشی شناخته شده است. وقتی مردم به یونان فکر میکنند، به یاد مسابقات فشرده المپیک یا سربازان اسپارت و زیبایی پیکر باشکوه مجسمههای آنها میافتند.
افلاطون شاید بارزترین نمونهی رابطه بین فلسفه و ورزش باشد. این فیلسوف که در اصل همنام پدربزرگش آریستوکلس (Aristocles) بود، با نام مستعار افلاطون به معنای «چهارشانه» جاودانه شد، چون هیکل بزرگ و مهارتی عالی در کشتی داشت؛ یکی از مهمترین ورزشهای یونان باستان!
بخشهای کلیدی فلسفه افلاطون را در رسالۀ «جمهور» او پیدا میکنید. افلاطون در جمهور، برای جامعه ایدهآل طرحی ارائه میکند. این فیلسوف معتقد بود تربیت بدنی بخشی ضروری از آموزش شهروندان است، نه تنها به این دلیل که افراد دارای آمادگی جسمانی سالمتر و در نتیجه داراییهای ارزشمندتری برای جامعه هستند، بلکه به این دلیل که این تمرینات فواید بسیار دیگری دارد، مانند ترویج رقابتهای سالم و کار گروهی بین شهروندان از طریق ورزش. ورزش به مردم میآموزد نظم و انضباط و خویشتنداری داشته باشند و همچنین نیروی نظامی توانمندی بسازند.
برای افلاطون تربیت جسم فقط برای تربیت جسم نبود بلکه مقصود اصلی آن تربیت روح بود. افلاطون اعتقاد داشت که یک بدن قوی و کامل میتواند فضیلتهایی روحی مثل شجاعت را در فرد تقویت کند.
اگر درک کنیم فرض اساسی نظریه مثل این است که اشیاء در جهان ما بازتولید ناقص صورتهای ملکوتی و کامل خود هستند، به راحتی میتوانیم بفهمیم چگونه فلسفه افلاطون را به قلمروی ورزش ربط دهیم.
طبق این نظریه، هر شکلی از تمرین بدنی، خواه یک ورزش رقابتی و خواه ورزش کردن برای داشتن بدنی زیبا، قرین ایدهآل خود را در قلمرو مثل دارد. ما از طریق ثبات و سختکوشی، اگرچه هرگز به کمال نمیرسیم، اما میتوانیم به صورت ایدهآل نزدیکتر شویم. بدن ما و نحوه حرکت آن از این قاعده مستثنی نیست: ما همیشه باید بهترین نسخه از خودمان باشیم!
2. فضیلت ارسطو از طریق تعادلارسطو با نیمتنه هومر، رامبراند، ۱۶۵۳
عاقلانه نیست از فلسفه یونان باستان بدون ذکر ارسطو یاد کنیم. ارسطو در مقام شاگرد و گاهی منتقد افلاطون، فیلسوف دیگری است که افکارش هنوز در فرهنگ بشری تاثیرگذار هستند. یکی از برجستهترین دستاوردهای او مفهوم فضیلت از طریق «تعادل» یا «حد وسط» است، به این معنا که ما هرگز نباید در زندگی افراط و تفریط کنیم، بلکه باید به دنبال یک حد وسط باشیم.
به گفته ارسطو، هدف طبیعی ما در مقام انسان دستیابی به وضعیتی بالاتر از رفاه است که فیلسوف آن را «سعادت» eudaimonia نامیده است. چنین حالتی تنها از راه داشتن یک زندگی بافضیلت حاصل میشود و اگر ما تعادل را فضیلت بدانیم، نمیتوانیم بدون توجه به بسیاری از جنبهها که فرد را به تعادل میرساند از جمله ورزش، به طور کامل به فضیلت دست یابیم.
از دیدگاه ارسطو، اگر بخواهیم زندگی کاملی داشته باشیم، باید بین فعالیتهای فکری، معنوی و جسمانی تعادل برقرار کنیم. میان هر دیدگاه فلسفی درباره تمرینات بدنی، رویکرد ارسطویی یکی از سودمندترین رویکردها برای ماست تا بدون نیاز به اقدامات افراطی، خودسازی را پرورش دهیم. ما نباید عالمان کمتحرک و قلدرهای بیخرد باشیم و برای رسیدن به اهداف خود نباید از روشهای افراطی استفاده کنیم.
این یک پیام بسیار مهم با توجه به وضعیت کنونی صنعت تناسب اندام است که در آن، فراتر رفتن از محدودیتهای طبیعی بدن انسان به امری عادی تبدیل شده است. این امر مردم را به مصرف مقادیر زیادی سم سوق داده تا به اندام بیعیب و نقص یا عملکرد عالی دست یابند، غافل از این که با این رویکردهای افراطی آسیبهای دائمی به بدنشان وارد میکنند و دچار اختلالات روانی بسیاری خواهند شد.
3. سنکا و تابآوری رواقیمرگ سنکا، پیتر پل روبنس، حدود ۱۶۱۴
در طول دوره گذار بین اوج یونان باستان و آغاز سلطه جهانی امپراتوری روم، اسکندر مقدونی مسئول انتشار فرهنگ و فلسفه یونان و همچنین گنجاندن عناصری برای دیگر فرهنگهای سرزمینهای تحت سلطه حاکم بود. آن دوره زمانی اکنون به عنوان دوره یونانیمآبی یا هلنیستی شناخته میشود.
دوره هلنیستی با آشفتگیهای زیاد ناشی از تغییرات ناگهانی سیاسی و فرهنگی که بر عموم جمعیت اعمال شده بود، همراه بود. فلسفه رواقی در واکنش به آن واقعیت آشوبزا، متولد شد و یک جهانبینی را ترویج کرد که مبتنی بر خودکنترلی، انعطافپذیری و توانایی غلبه بر سختیها به کمک قدرت ذهنی بود.
سنکا، فیلسوف رواقی، مانند ارسطو معتقد بود تعادل و میانهروی برای خودسازی ضروری است. به گفته او، ما باید به دنبال ایجاد سطحی از رشد فیزیکی باشیم، زیرا ذهن سالم در بدن سالم است، اما در این کار، هرگز نباید وسواس به خرج داد.
با این حال، ارزش واقعی تمرینات بدنی از دیدگاه سنکا، توسعه خویشتنداری، انضباط و استقامت بود. اینها ستونهای فلسفه رواقی هستند. یک فرد سرسخت برای رویارویی با ناملایمات دنیای اطرافش آمادگی دارد و تمرینات ورزشی راهی عالی برای قویتر شدن فرد، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی است.
4. دیدگاه آرتور شوپنهاور: ورزش به عنوان راه گریزپرتره آرتور شوپنهاور اثر یوهان شفر، ۱۸۵۹
آرتور شوپنهاور فیلسوفی است که نظراتش اغلب با نوعی بدبینی عمیق مرتبط است، چرا که از دیدگاه او، زندگی چرخهی بیپایانی از رنج و کسالت است؛ رنج و ناامیدی از طلب چیزهایی که نمیتوانیم داشته باشیم و کسالت از به دست آوردن آنچه قبلاً میخواستیم.
شوپنهاور ارزش داشتن بدن سالم را در بسیاری از مواقع در مورد رفاه عمومی افراد و حتی به عنوان گریزی موقت از رنج هستی تشخیص میدهد، اما فلسفه او میتواند تا حدودی به معنای انتقاد از تمرینات بدنی تفسیر شود.
یکی از مرتبطترین الهامات شوپنهاور هنگام توسعه نظام فلسفیاش، بودیسم بود، بهویژه، دیدگاه انکار تعقیب امیال. بنابراین، میتوانیم اینطور تفسیر کنیم که دیدگاه نویسنده تا حد زیادی مخالف سطوح رقابتی تمرینات بدنی است، زیرا تمایلات ما برای داشتن بدن زیبا یا برتری در یک ورزش خاص در نهایت چیزی جز رنج بیشتر نیست.
وقتی بخواهیم چنین موضوع گستردهای را در حوزهی گستردهتری به نام فلسفه، تجزیه و تحلیل کنیم، مهم است دیدگاههای مختلف را در نظر بگیریم. به همین دلیل دیدگاه شوپنهاور در تحلیل ما اهمیت دارد: چون برداشتی منحصر به فرد از این موضوع است که پرسشهای بیشتری را برای بحث ایجاد میکند و آن را جلو میبرد.
کانال عصر ایران در تلگرام